جواب دل چه بگویم؟

چه خوش باشد که در خوابت ببینم
به امیدی سر راهت نشینم
با دامانت بیفتم همچو شبنم
شکایتها کنم از غصه و غم
برایت لای لای کودکانه
بخوانم تا تو برگردی به خانه
چه شد رفتی دگر یادم نکردی
چرا با نامه ای شادم نکردی
ز دلتنگی برایت شعر گویم
تو را در متن اشعارم بجویم
ز اسم چون گلت گلخانه سازم
از آن گلها به جای تو ببویم
عزیز من نمی دانم کجائی
دلم از غصه خون شد کی میایی
فراغت را نخواهم گفت با کس
ندارد با غم کس آشنائی
نمی دانم غمت را با که گویم
شکسته بغض اشک اندر گلویم
دلم هر دم تو را از من بخواهد
بگو آخر جوابش را چه گویم
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۸ ساعت 19:0 توسط O.oOo تنهاترین تنها oOo.O
|
